سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حجهٌ الاسلام محسن کریمی - حاج آقا مسئلهٌ






درباره نویسنده
حجهٌ الاسلام محسن کریمی - حاج آقا مسئلهٌ
حجهٌ الاسلام محسن کریمی
به رسم ادب سلام آنکه در سکون است ،دچار سستی گردد و آنکه در جریان است ، به رشد و بالندگی نایل گردد. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست """""""""""""""""""""""" بعضیا میگن حاج آقا کریمی برخی میگن حاج آقا محسن میگن طلبه حوزه علمیه هستم. هم اکنون در ستاد پاسخگویی به پرسشهای دینی (اخلاقی،اجتماعی،اعتقادی و... ) و مشاوره (ازدواج ، تحصیلی ، اخلاقی ، خانوادگی ) وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان مشغوله فعالیت هستم. """""""""""""""""""""""" با جوونها و نوجوونها چه در دبیرستان ، چه در دانشگاه خیلی نشست و برخاست داشتم برا همین تصمیم به راه اندازیه این وب گرفتیم ، تا بیشتر بتونیم در خدمتتون باشیم. """""""""""""""""""""""" پلهای ارتباطی : @@ دفتر تبلیغات اسلامی واقع در چهارراه شکر شکن ،خیابان حافظ @@ مجموعه فرهنگی مسجد الامام _ فلکه احمد آباد _ تقاطع اول خیابان بزرگمهر _ بعد از نماز مغرب و عشاء @@ آی دی hajimasalaton ، یک شنبه ها و سه شنبه ها ساعت 21 @@ تلفن 0311-2255919 - 09354910868 متعلق به مجموعه فرهنگی
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
بهار 1387


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
حجهٌ الاسلام محسن کریمی - حاج آقا مسئلهٌ

آمار بازدید
بازدید کل :13545
بازدید امروز : 4
 RSS 

   

.......به نام خدایی که ، انتقام گیرنده فریاد مظلومان است.......

                                                  با سلام خدمت شما دوستان و بزرگواران گرامی
وقتی یکی از دوستان وبلاگ نویسم ، پیشنهاد تظاهرات مجازی ، در برابر غاصبان و ظالمان صهیونستی در نوار غزه را از طریق وبهای ارزشی و دارای مکارم انسانیت پیشنهاد داد ، دیدم حرکت زیبایی است.

پرده اول : در کتاب تاریخ خوانده بودم که وقتی مغولها به ایران حمله کردند تموم منازل و کتابخانه ها و مراکز علمی و مزارع کشاورزی را به آتش کشیدند و بسیاری از مردم اعم از مردان و زنان و کودکان و.....را به قتل رساندند .در همین رابطه یادم میاد استاد ، سر کلاس می فرمود:
یه روز پس از اینکه مغولها کارشون تموم شده بود ، فرمانده اونا همشون را جمع کرد و پرسید آیا برای شما در این روزها اتفاقی خاص نیافتاده. یکی از سربازان بلند شد و گفت در یکی از روزها ، وارد منزلی شدم و تموم اهل خانه را کشتم تا اینکه چشمم به کودکی در گهواره افتاد ، سرنیزه خودم را نزدیک دهان او بردم تا گلویش را بدرم . متوجه شدم که این کودک گرسنه است و شروع کرد سر سرنیزه را مکیدن ،  کمی ناراحت شدم ولی به کارم ادامه دادم و سرنیزه را با فشار وارد دهان......همین که سخنان این سرباز تموم شد ، فرمانده گفت: که ما در میانمان نیاز به کسی نداریم که انسانیت و ذره ای ترحم داشته باشد و دستور داد تا او را در جا به قتل برسا نند. وقتی که استاد این مطالب را فرمودند من متعجب بودم که یعنی می شود انسان به اینجا برسد و تا این حد پَست بشود.....

پرده دوم :کنار تلویزیون نشسته بودم ، پدر و مادری شیون کنان فرزندشان را بر روی دست گرفته بودند . می گفتند که 4-5 سال بود که بچه دار نمی شدیم تا اینکه خدا این نوزاد را به ما داد و الان که رفته بودیم برای خرید ، فرزند 4 ماهه ما را به صورت فجیعی به شهادت رساندند. (پیش خودم گفتم درست است که نامی از مغولها دیگر نیست ولی خوی حیوانی آنها در میان صهیونیست ها هنوز هست.)


پرده سوم :برخی به مانند حضرت امام و یا شهید مدرس ها ، تنها تفاوتی که با دیگران داشتند این بود که در برابر مسایل پیرامونی خویش ، به راحتی ( برخی مواقع ناجوانمردانه ) نمی گذشتند و با اراده ای پولادین حتی "تنها"در برابر ظالم می ایستادند و به مانند برخی از ماها ، به راحتی نمی فرمودند به ما چه!!!!! مگر ما چکار می توانیم بکنیم و......

به یاد جمله معروف امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در مورد ، به اجبار درآوردن خلخال از پای یک زن یهودی توسط سربازان ظالم افتادم که فرمودند : اگر کسی این حادثه را بشنود و به خاطرش دق کند و بمیرد ، جای دارد.

برخی از ما آنقدر محو در فضای عاشقی مجازی شده ایم که دیگر فرصت برای این کارها نداریم ، برخی خود را سیاسی نمی دانیم ، برخی اثر در این کارها نمی بینیم ولیکن به تجربه ثابت شده است : قطره قطره جمع گردد ، وانگهی دریا شود ، و ریشه ظلم را از بنیه برکند.

پس بیاییم ما نیز فریادی از سر نفرت بر سر ظالم بر آوریم و حداقل در این فضای مجازی ، کاری کرده باشیم .
                                                                                          برخیز ای برادر ، شوری به پا نماییم.



نویسنده » حجهٌ الاسلام محسن کریمی » ساعت 2:22 عصر روز سه شنبه 87 اردیبهشت 3

<      1   2   3   4   5   >>   >